سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خواندنیهای شنیدنی

زکات علم ....... جمعه 88/4/19 ساعت 3:17 عصر

سلام . حالتون خوبه ؟ انشاالله که همگی خوب و خوش و سلامت باشید .
از وقتی این وب رو ساختم ، هر جائی که هر مطلب یا نوشته زیبائی می بینم ، میخونم یا می شنوم که روی خودم تاثیر می گذاره ، سعی می کنم اون رو به وبم منتقل کنم تا دیگران هم ازش استفاده کنند . چرا که فرموده اند :
زکات علم ، نشر آن است .
پریشب داشتم توی قفسه کتابام جستجو می کردم تا یه کتاب مفید و سازنده پیدا کنم که یهو چشمم افتاد به کتاب  چهل حدیث امام خمینی ( ره ) .
تا حالا سراغش نرفته بودم . واسه همین تصمیم گرفتم یه کم مطالعه کنم . دو صفحه اولش از نظر نگارش واسه نوشتن تو وب یه خورده ثقیل بود ولی به قسمت تفکرش که رسیدم ، چون خودمم بیشتر درگیرش شدم ، تصمیم گرفتم بنویسمش .
بنابراین الان که خونه ام ، علیرغم خستگی ناشی از کمک در اسباب کشی خونه خواهرم ، از خدا توفیق نوشتن خواستم که انگار بحمدلله حاصل شده .
امید که این نوشته ، بتواند تاثیرات لازم را در آنانی که به دنبال تغییر برای به سمت کمال رفتن هستند ،ایجاد نماید .

 

بنام آنکه جان را فکرت آموخت

 

تفکر

 

بدان که اول شرط مجاهده با نفس و حرکت به جانب حق تعالی ، تفکر ، است و بعضی از علمای اخلاق ، آن را در بدایات در مرتبه پنجم قرار داده اند که آن نیز در مقام خود صحیح است .


و تفکر در این مقام عبارت است از آنکه : انسان لااقل در هر شب و روزی، مقداری  - ولو هم کم باشد - فکر کند در اینکه : آیا مولای او ، که او را در این دنیا آورده و تمام اسباب آسایش و راحتی  را از برای او فراهم کرده ، و بدن سالم و قوای صحیحه ،( که هر یک دارای منافعی است که عقل هر کس را حیران می کند  ) ، به او عنایت کرده ، و این همه بسط بساط نعمت و رحمت کرده ، و از طرفی هم این همه انبیاء فرستاده و کتابها نازل کرده و راهنمائیها نموده و دعوتها کرده ، آیا وظیفه ما با این مولای مالک الملوک چیست ؟
آیا تمام این بساط ، فقط برای همین حیات حیوانی و اداره کردن شهوت است که با تمام حیوانات شریک هستیم ؟ یا مقصود دیگری در کار است ؟
آیا انبیاء کرام و اولیاء معظم و حکمای بزرگ و علمای هر ملت که مردم را دعوت به قانون عقل و شرع می کردند و آنها را از شهوات حیوانی و از این دنیای فانی ، پرهیز می دادند ، با آنها دشمنی داشتند و دارند یا راه صلاح ما بیچاره های فرو رفته در شهوات را مثل ما نمی دانستند ؟


اگر انسان عاقل ، لحظه ای فکر کند ، می فهمد که مقصود از این بساط چیز دیگر است . و منظور از این خلقت ، عالم بالا و بزرگتری است . و این حیات حیوانی ، مقصود بالذات نیست . و انسان عاقل باید در فکر خودش باشد و به حال بیچارگی خودش رحم کند و با خود خطاب کند :


ای نفس شقی که سالهای دراز در پی شهوات عمر خود را صرف کردی و چیزی جز حسرت نصیبت نشد ، خوب است قدری به حال خود رحم کنی . از مالک الملوک حیا کنی ، و قدری در راه مقصود اصلی ، قدم زنی ، که آن موجب حیات همیشگی و سعادت دائمی است . و سعادت همیشگی را مفروش به شهوات چند روزه فانی ، که آن هم به دست نمی آید ، حتی با زحمتهای طاقت فرسا .
قدری فکر کن در حال اهل دنیا از سابقین تا این زمان که می بینی . ملاحظه کن زحمتهای آنها و رنجهای آنها در مقابل راحتی و خوشی پیدا نمی شود .
آن انسانی که در صورت ، انسان ، و از جنود شیطان است و از طرف او مبعوث است و تو را دعوت به شهوات می کند و می گوید زندگانی مادی را باید تامین کرد ، قدری در حال خود او تامل کن . و قدری او را استنطاق کن ، ببین ، آیا خودش از وضعیت راضی است ؟
یا آنکه خودش مبتلاست ، می خواهد بیچاره دیگری را هم مبتلا کند ؟


و در هر حال از خدای خود با عجز و زاری تمنا کن که تو را آشنا کند به وظایف خودت که باید منظور شود ما بین تو و او .
و امید است ، این تفکر که به قصد مجاهده با شیطان و نفس اماره است ، راه دیگری برای تو بنمایاند و موفق شوی به منزل دیگر از مجاهده .


الحق و الانصاف که متن بسیار زیبا و معنی داری است . حق دارند که میگن:
2 ساعت تفکر از 70 سال عبادت برتر است .
چون گاهی اوقات ،  اندکی تفکر ،  اتفاقات بسیار بزرگی را رقم خواهد زد .
امیدوارم که خداوند تبارک و تعالی ، همه ما را موفق به تفکری پویا و سازنده نماید تا با نزدیک شدن به مقام والای انسانی و کمال الی الله ، که هدف اصلی آفرینش انسان ، چیزی جز آن نیست ، بتوانیم ذره ای از الطاف و انوار الهی جاری بر روح و جسممان را جبران نمائیم . هر چند که جبران اینها با اندک عبادات و طاعات ما ، هرگز ، مقدور نخواهد بود .
و اما ........


باز هم تفال به حافظ :

 

رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
وظیفه گر برسد ، مصرفش گل است و نبید
صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست ؟
فغان فتاد به بلبل ، نقاب گل که کشید ؟
ز روی ساقی مهوش ، گلی بچین امروز
که گرد عارض بستان ، خط بنفشه دمید
چنان کرشمه ساقی دلم ز دست ببرد
که با کسی دگرم نیست برگ گفت و شنید
من این مرتع رنگین چو گل بخواهم سوخت
که پیر باده فروشش به جرعه ای نخرید
عجایب ره عشق ، ای رفیق بسیار است 
ز پیش آهوی این دشت ،شیر نر بدوید
به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم
که گم شد هر که در این ره به رهبری نرسید
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید
ز میوه های بهشتی چه ذوق دریابد
هر آن که سیب زنخدان شاهدی نگزید
خدای را مددی ای دلیل راه حرم
که نیست بادیه عشق را کرانه پدید
گلی نچید ز بستان آرزو حافظ
مگر نسیم مروت درین چمن نوزید ؟
شراب نوش کن و جام زر به حافظ ده
که پادشه به کرم ، جرم صوفیان بخشید .........


 

اللهم اغفر لی و لوالدی و و لمن دخل بیتی مومنا و للمومنین و المومنات و لا تزد
الظالمین الا تبارا .......


یا حق و التماس دعا  



نوشته شده توسط: رهرو حق

تفکر


خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
43254


:: بازدیدهای امروز ::
1


:: بازدیدهای دیروز ::
4



:: درباره من ::

خواندنیهای شنیدنی

رهرو حق
و من یتوکل علی الله فهو حسبه

:: لینک به وبلاگ ::

خواندنیهای شنیدنی


:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

اصلا . انتقام . باش . به . تفکر . خدا . راضی . رضای . شیرین . عفیف پاکدامن . فرشته ای از فرشتگان خدا . مادر . نیست . .


:: آرشیو ::

خرداد 1388



:: لوگوی دوستان من ::



:: خبرنامه ::

 

:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو